بارمان جیگر ،برسام عسل

کوچول موچولای قشنگم روزتون مبارک

البته میدونم یه ذره باتاخیره ولی از مامان پر مشغلتون همینرو بپذیرید ولی خوب بازم خوبه از جشنهای شهرکمون نزاشتم عقب بمونید و بردمتون جشن روز اول جشن بادباکها بود که به دلیل نبودن بابایی سه تایی رفتیم بادبادکمون هم برای اولین بار یه عالمه بالا رفت و حالشو بردیم و آقای بارمانم توی جشن یه کوچولو از مامانی جدا شده بود و گم شد تو اون شلوغی ،ومنم حسابی نگران، شروع کردم به دنبال گشتن و تو همین اوضاع از حراست هم یه بند صدا میکردن یه پسر بچه که گم شده به نام محمد فرزند محمود پیش ماست مامانش بیاد ببردش منم فکر نمیکردم که بارمان باشه .تا خاله مریم دیده بودش و رفته بود گفته بود چرا اسم این بچه روهم صدا نمیزدین مامانش خیلی نگرانه گفتن خوب محمد همینه د...
17 مهر 1390

با عرض ادب

در راستای یادگیری اجابت مزاج آقای برسام برسام: ببینم داداشی اینقد ................ چیکار کردی هر کی دیرتر عروسکشو بخوابونه جایزه داره ( نخود سیاه ) دوچرخه سواری برسام بدون   ...
17 شهريور 1390

اندر احوالات جو جوهای من

بارمان ابن چه وضعیه زود اتاقتو مرتب کن برسام تو هم به داداشت کمک کن جریان تون بنده خداهه که با بیل خاموشش کردن رو که شنیدین اینم بارمان و برسامشون پسرا از آب بازی برگشتن اینم آقای برسام که داره با انرژی ماهیچه ای با با جون موهاشو سشوار میکنه بچم خیلی با هوشه نهههههههه به مامانشم یه کمکایی میکنه قابل توجه دختر خانما فکرشو کنین همسر آیندتون اجافم براتون تمیزکنه این میشه آخر خوشبختی(لطفا" بفرمایید آخر صف ، دعوا هم نکنین)     ...
7 شهريور 1390

دوستان و فامیلهای در شرف ازدواج التماس میکنم دست نگه دارید

آخه این دو تا پسرا بلایی سر ما آوردن که گفتم تا حسابی بزرگ نشدن از عروسی خبری نیست که نیست پس یه کوچولو صبر کنین پسرای منم بزرگ بشن البته زن عموی مهربون که سرش تو حساب کتابه محل اقامتمون رو تو ویلای شهریار گذاشته بود که واقعا خوب بود و آب و هوایی تازه کردیم بچه ها هم بازی کردن و حسابی تو این چند روز فامیلای مادریشونو شناختن فکرشو کنین صبحونه های 20 نفره نمیدونم از برکات اون روزاس یا نه ،چش نکنــــــــــــــــــــــــــم بارمـان حسابـــــــــــــــــــــــــی غذا خور شده بعد از اون حالا چند تا عکس که با مشقت فراوان انداختم بچه جون مگه مامانی نمیگه اینورو ببین( داداش بزرگه) بارمان و زهرا دختر عموی بنده که اگه مامانش اینقدر وس...
14 مرداد 1390

دیر اومدیم ولی با دست پر

سفرنامه کیش   اول از همه کشتی سواری آقای بارمان و برسام ( یکی از آرزوهای بارمانه سوار کشتی و هواپیما و اتوبوس و حتی آژانس بشه خلاصه سوار هر چیری به غیر از ماشین شخصی ) البته منم میزارم به حساب اینکه قراره یکی از رجال بشه و راننده داشته باشه برسام در حال چاپو کردن آدامس رستوران اولش یه ذره نگاه کرد و بعد که دید خبری نیست با خشونت گفت آدامسسسسسسس آفاهه هم ترسید همه آدامسا رو تقدیم کرد و حالا دوباره قسمت مورد علاقه بارمان (مایعات آبمیوه شیردر انواع مختلف چایی نوشابه ها ) بعضی وقتا فکر میکنم تو بچگی بلعیدنو خوب یاد نگرفته مثلا بعد از خوردن نوشیدنی سر میز شام میخوابه آخه دیگه کاری نداره که وبعدشم با ...
22 تير 1390